برکه ی اشکهایم
مــن متولدِ پاييزم به ياد داشته باش که همين برگها روزي به تو نفس هديه کرد ه اند
هیچ وقت شعار نداده ام که به زور باید لبخند زد
بعضی وقت ها باید تا نهایت ارامش گریست
آنگاه است که تبسمی میهمان لبانت می شود
و زیبا تر از رنگین کمان بعد از باران است...
تقدیم به همه عاشقان و به امید لبخند همیشگی انان...
من همان دل خسته ای ام که در پس گلبرگ های زندگی ام نام عشق را
با خطی زیبا نوشتی ... من همان خفته ای ام که با نت های عاشقانه در عمق بیکران آوازت بیدار گشته ام.... من همان گمگشته ای هستم که در پس چشمانت خاطرات کودکی ام را ورق می زنم.... و دل من همان آرامگاهیست مملوء از غم و غصه...در پس دوکوه دلتنگی و بی قراری... اما تنها تو با یک بغل گل عشق بر سر مزار من آمدی و آرامگاهی که سالها خزانی سرد و خلوتی زرد داشت از میان بردی .و مرا با بهار وجودت از مرگی تلخ دوباره زنده کردی.... ای بهترین دوست من ...ای آشنای قلبم ...اگر حتی یک روز به پایان عمرم باقی باشد... تنها تو را دوست میدارم... تقدیم به ..... |
About![]()
بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود اهل زمين نبود نمازش شكسته بود برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت عمري براي هرتبر و تیشه دسته بود بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود
Home
|