برکه ی اشکهایم

مــن متولدِ پاييزم
فصل زردي
فصل بادِ وحشي
فصل شاعرهاي پير
فصل نقاشان بي نظير
کس چه مي داند!
شايدم بس دلگير
وقتي برگهاي پاييزرا زير پا له مي کني

به ياد داشته باش که همين برگها روزي به تو نفس هديه کرد ه اند
شتاب مکن
که ابر بر خانه ات ببارد
و عشق
در تکه اي نان گم شود
هرگز نتوان
آدمي را به خانه آورد
آدمي در سقوط کلمات
سقوط مي کند
و هنگام که از زمين برخيزد
کلمات نارس را
به عابران تعارف مي کند
آدمي را توانايي
عشق نيست
در عشق مي شکند و مي ميرد

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 29 / 3 / 1390برچسب:,ساعت22:34توسط سوته دل | | 1 اشک

هیچ وقت شعار نداده ام که به زور باید لبخند زد

 

بعضی وقت ها باید تا نهایت ارامش گریست

 

آنگاه است که تبسمی میهمان لبانت می شود

 

و زیبا تر از رنگین کمان بعد از باران است...

 

تقدیم به همه عاشقان و به امید لبخند همیشگی انان...

 

+نوشته شده در دو شنبه 28 / 3 / 1390برچسب:,ساعت12:57توسط سوته دل | | 2 اشک

 من همان دل خسته ای ام که در پس گلبرگ های زندگی ام نام عشق را

 

با خطی زیبا نوشتی ...

من همان خفته ای ام که با نت های عاشقانه در عمق بیکران آوازت بیدار

گشته ام....

 من همان گمگشته ای هستم که در پس چشمانت خاطرات کودکی ام را

ورق می زنم....

و دل من همان آرامگاهیست مملوء از غم و غصه...در پس دوکوه دلتنگی

و بی قراری...

اما تنها تو با یک بغل گل عشق بر سر مزار من آمدی و آرامگاهی که سالها

خزانی سرد

و خلوتی زرد داشت از میان بردی .و مرا با بهار وجودت از مرگی تلخ دوباره

زنده کردی....

ای بهترین دوست من ...ای آشنای قلبم ...اگر حتی یک روز به پایان عمرم

 باقی باشد...

تنها تو را دوست میدارم...

                                                                                  تقدیم به .....

+نوشته شده در دو شنبه 28 / 3 / 1390برچسب:,ساعت12:53توسط سوته دل | | 2 اشک